معیدمعید، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

ninimoon

دوچرخه

عزیز دلم قربونش برم مدتی بود که علاقه زیادی به دوچرخه پیدا کرده بودی تا جاییکه وقتی وارد پارکینگ میشدیم گیر میدادی که الا و بلا باید یکی از اون سه تا دوچرخه ای که مال بچه های همسایه بود رو سوار شی و من اجازه نمیدادم غافل از اینکه روزایی که خونه مادرجون (بابایی) (روزهای زوج) میری شما از دوچرخه همسایه پایینی شون استفاده غیر مجاز میکنی و آقاجونی شمارو تو پارکینگیشون دور میزنه خلاصه تصمیم گرفتیم واست یه دوچرخه اونم از این کوچیکا که بتونی تو خونه دور بزنی و پاهای کوچیکت به رکاب برسه  بخریم ولییییییی به محض اینکه پامون رو گذاشتیم توی دوچرخه فروشی(سندباد)بازم طبق معمول هر سه تاییمون یعنی من و شما و بابایی جون جوگیر شدیم و...... نتیج...
21 خرداد 1391

طلسم شکست

سلام معید من اومدم   معید گلم ، عزیز دلم ،قربونت برم بالاخره بعد از کلی کش و قوس و گرفتاری و اصرار اطرافیان و کسب اجازه از محضر بابایی و رضایت صرفاً لفظی دایی مختار مبنی بر کوتاه کردن موهای شما ما موفق شدیم صبح روز جمعه مورخ 1391/02/29 ساعت 10 صبح شما رو به آرایشگاه ببریمممممممممم و موهای نازتو کوتاه کنیم البته بابایی که تا اون روز حتی حرف کوتاه کردن موهاتو نمیشد پیشش زد و همش میگفت موهای پسرم با یه سشوار ملایم و از دور صاف صاف میشه!! وقتی رفتیم توی آرایشگاه(منوچهر)و ؟آقاهه گفت که معمولاً برای اولین بار موهای بچه ها رو از ته کوتاه میکنن ، آقای پدر هم جوگیر شدن و دیدم هی از توی آینه بهم چشمک میزنه که باشه از ته بزنیم تو دلم گفت...
21 خرداد 1391

عکس

اینم از عکسای روز عید مینی مینی که قولش رو داده بودم ، از روز 13 بدر هم به دلیل فراموشی مامانی و جا گذاشتن دوربین عکسی منتشر نخواهد شد ( با عرض پوزش )   شاهکار قرن مامانی عکس معید جان در آینه سفره هفت سین معید جان در حال خوردن حاجی فیروز سفره هفت سین   معید جان با لباس عید در حال شمردن عیدیا   1391/01/28 دوشنبه ...
4 خرداد 1391

معید و مامانی و گردش

هفته ای که گذشت هوای خوبی داشت واسه همین یه روز عصر من و شما و خاله یاسی و پارسا جوجو رفتیم پاااااااااااااااااررررررررررررککککککککککک عجب پارکی عجب تفریحی هر چی انرژی داشتیم که تا آخر هفته دووم بیاریم رو شما دو تا وروجکا تخلیه کردید خسته و کوفته بعد از کلی سرسره بازی و بگیر و ببند موفق شدیم برگردیم خونه... اینم گزارش تصویری (توضیح :درمورد دستهایی که در عکس بالا مشاهده میکنید اون دستای یه آقاست ولی من که گفتم بودم ما 4 نفری رفتیم پارک پس اون آقا کیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پاسخ :اون دستا متعلق به شوهر عمه شماست  معید جونم ، که بطور اتفاقی بهمراه عمه فریبا و حسانه جون توی پارک دیدیمشون و شما و حسانه جون رو سرسرمیدادن) معید...
4 خرداد 1391

معید جون تبدار

عزیز دل مامان نمیدونم چرا از دیروز یهو تب کردی و لپای خوشگلت همش قرمز و داغه هرچی هم قطره استامینوفن میدم بهت تبت خوب خوب نمیشه!! مینی مینی من فکر کنم بازم خبریه احتمالاً بازم دندون ولی آخه دیگه کجا ؟شما که همین الانش 16 تا ردیف کردی ماشالا ،احتمالاً داری آسیاب بزرگ در میاری که یهو بشه 20تا دندون مثل علی جون!!! آها یادم رفت بگم علی جون کیه ؟؟؟             پسر دایی معید توچولو معید گلم از کارای جدیدت بگم که هرروز داری بامزه تر و شیرینتر میشی از نای نای کردن و لی لی حوضک و کلاغ پر خوندن تا خونه بازی و پتو خوردن وقت خواب که وقتی خیلی خواب داری روی تخت اینقد خودتو اینور و اونو...
4 خرداد 1391

معید جون خسته!!!!!!!!!

سلام مامانی جون اینروزا از فرط خستگی و شیطنت  وقتی خوابت میگیره اینجوری وا میری مامانیییییی....   الهی من قربون خستگیت برم مینیمینی ولی با همه خستگیات انقدر با غیرتی که صبح ساعت 8/20دقیقه به محض اینکه میام لباساتو رو تخت تنت کنم همینکه میگم معید جان سلام ، صبح بخیر مامانی      کجا بریم ؟؟؟؟؟؟؟ با همون چشای بسته آروم میگی دد     دد     دد معید: آخ که از دست این مامانی چی میکشم نمیذاره یه روز صبح خواب راحت داشته باشم!   مامانی: پسر گلم خواب زیادی هم فایده نداره از قدیم گفتن "سحرخیز باش تا کامروا باشی" لابد یه چیزی میدونستن دیگه ...
27 فروردين 1391

اولین پست 91

سلا به همگی و عیدتون مبارک  انگار این تنبلی ننوشتنا مسری بوده و بین همه اپیدمی شده بود!!! مامانی سلام  ،عشق و دل و جونم سلام ثانیه ها ، دقیقه ها ،ساعتها، روزها و ماهها یکی پس از دیگری میان و میرن و شما داری پیش چشم مامانی قد میکشی و بزرگ میشی الهی که مامان فدای قد و بالات بشه معید مامانی یکسال گذشت و سال جدید رو شروع کردیم خوب یا بد 90 گذشت و 91 اومد امیدوارم که امسال برا همه سال خوب و خوشی باشه توام با سلامتی و موفقیت . عزیزکم هرروز که میگذره عشقو علاقم بهت بیشتر و بیشتر میشه دیوونه وار دوست دارم مامانی وقتی که کوچکترین مشکلی واست پیش بیاد من میمیرم روزای عید ماهم عین هرسال تکراری تکراری گذشت تا رسیدیم به 13 بدر که اونم ...
21 فروردين 1391

بدو بدو

معید عزیزم باز اومدم تا برات بنویسم از روزایی که گذشت و چقدر زیبا گذشت و من و تو و بابایی در کنار هم با خوشی و خوشبختی روزگار میگذرونیم خدایا کمکمون کن و این خوشی و خوشبختی رو ازمون نگیر... مامانی تو این هفته کلی اتفاق افتاد مهمترینش راه رفتن شما بود که کامل و بدون کمک کل خونه رو میچرخی و متر میکنی خبر بعدی دنیا اومدن رها جون ،نی نی خاله شیما بود که روز چهارشنبه دهم اسفند حدود ساعت 8ونیم صبح چشماشو به این دنیا وا کرد و سومین خبر مسافرت مادرجون و آقاجون (بابایی)و یکسره شدن شیفت شما خونه مادرجون(مامانی)بود راستی بالاخره عکسای شما هم آماده شد و رفتیم از آتلیه گرفتیم منم از خود عکسا عکس گرفتم تا تو وبلاگت بذارمشون مامانی ...
13 اسفند 1390

تاتی تاتی

خب بالاخره بعد کلی افتادن و پا شدن معیدجونم تونست تعادلشو حفظ کنه و راه بره البته فقط دو سه قدم اونم مورب نه مستقیم الهی مامانی قربون راه رفتنت بره گلم نمیدونی چقد بامزه میشی وقتی میخوای با عجله به یه چیز برسی و در عین حال نیفتی ولی به محض اینکه سه چهار قدمی میری و میفتی با سرعت به چاردست و پا متوسل میشی تا به هدف برسی همه این شیرینکاریا یه طرف،با موهای جدیدی که دایی جون واست درست کرده کلی چهرت خوشگلتر و بامزه تر شده آخه دایی جون چند روز پیش یه کمی موهاتو کوتاه کرد که واقعاً بهت میاد ننننننننننننیییییییی نننننننننننیییییییییییییییییی راستی اسم جدید شما اینروزا شده :   میینیییییی میینیییییی   که اونم بیشتر توسط من و مادر ...
30 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ninimoon می باشد