معیدمعید، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

ninimoon

میلاد

صدای بهم خوردن بال معصوم فرشته ها می آید انگار آمدن تو نزدیک است لمس بودنت مبارک ...
30 آبان 1390

بهانه

میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست ..... ...
30 آبان 1390

مربای من

نمیدونم چرا از دیشب که رسیدم خونه تا صبح تکون خوردنات کم شده ،هر چی سر بسرت گذاشتم انگار نه انگار عادتم دادی که صبحا موقع رفتن بابایی و بعد نماز ،وروجک بازیاتو شروع کنی ولی امروز خبری نبود مامانی! از ساعت 7/15 تا 7/45 به پهلوی چپ دراز کشیدم تو هم لطف کردی و فقط یکی دو تا تلنگر کوچیک زدی پا شدم 7 ،8 تا لقمه نون و خامه و مربا خوردم تا با شیرینی مربا تحریک بشی و وووول بخوری تو ماشین وقت اومدن یه کم تکون خوردی ،جوجوی من کشتی منو از نگرانی!!!!!!!! ...
30 آبان 1390

جوجو!

سلام مامانی بعد 2 روز استراحت امروز شنبه ست ، اومدم دفتر ،خدارو شکر روز خیلی خوبی رو شروع کردم (سایپا) عزیزم 30+2 روز دیگه مونده ** الان منتظرم بابایی بیاد اینجا که با هم بریم خونه فعلاً بای بای
30 آبان 1390

گوگولی

سلام سلام من اومدم بعد از 2 روز تاخیر ،مامانی میدونی دیروز صبح رفتم سونو گرافی الان سونو 33.5 هفته رو نشون داد وزنتم   2000   گرم بود اولش فکر کردم خیلی وروجکی !!!!ولی بعد که تو سایت بارداری هفته به هفته رفتم دیدم وزن نرمال سن 33 هفتگی 2000 گرمه !! خدا رو شکر تا حالا که همه چیز نرمال بود . راستی پریشب بابایی گیر داد که الا و بلا باید کادوی زایمانتو الان بگیرم خلاصه شرمنده کرد و یه النگو ی خوشگل برام خرید .(تشکر معید : مرسی بابایی جون ) ...
30 آبان 1390

هفته 34

امروز پنجشنبه 89/10/23 ساعت 10/5 صبحه ، مامانی الان 2 روزه که وارد هفته 34 شدی احتمالاً تا آخر این هفته یعنی تا سه شنبه وزنت به 2200 و قدتم به 41 سانت می رسه ، معید جونم زمان خیلی داره کش میاد ، 7+20 روز دیگه مونده . حالا دیگه نشستن و پا شدنم خیلی واسم سخت شده ،فردا که جمعه ست خونه استراحت می کنم تا شنبه که بیام 4+19 روز دیگه می مونه ، جوجوی من حالا دیگه اینقد جات تنگ شده نمیتونی زیاد تکون بخوری ، توی ماه نهم هر هفته 200 گرم وزن میگیری و چربیهای زیر پوستت بیشتر میشن تا میتونی غذاهایی که میخورمو کش برو تا تو این چند هفته حسابی تپل مپل شی !!!!!!!!!!!!!!!!!
30 آبان 1390

میبینمت

سلام معید جونم خوبی سرحالی ؟ دماغت چاقه؟ هوا خیلی سرد شده منم با این وضعیت برام سخت شده دفتر اومدن ولی کارشم نمیشه کرد باید بیام ... امروز 89/10/26 نوبت دکتر دارم ، برم سونو جدیدمو ببرم ببینم چی میگه در مورد وضعیتت . امروز باید با دکتر در مورد تاریخ دقیق زایمان هم صحبت کنم و درباره نوبت بعدی که احتمالاً آخرین باره...
30 آبان 1390

هفته ام36

سلام خوبی  آقا،چه خبر ؟ چی کار میکنی با زحمتات ؟این 2 روزه که دیگه حسابی سنگ تموم گذاشتی. خیلی حالم رو بد کردی مامانی ! به قول بابایی میگه معید داره فوتبال بازی میکنه ! هی داره زمان اومدنت نزدیکتر میشه فقط 18 روز ........................................
30 آبان 1390

هفته 37

سلام معید جونم دقیقاً2 هفته بعد چنین روزی باید بریم بیمارستان دل تو دلم نیست خیلی هیجان دارم دلم میخواد هر چه زودتر بیای روی ماهتو ببینم نمیدونم چرا نمیتونم هیچ تصوری از چهره نازت داشته باشم. مامانی دیشب یه ست کلاه و جوراب و دستکش دیگه هم واست گرفتیم روی کلات یه جوجوی زرد داره با دو تا چشم سیاه. به قول بابایی که همش صدات میکنه معید بابا.. خدا کنه معید بابا مو داشته باشه ! یوقت کچل خان نباشی مامان!!!!!!!!!!!!!!
30 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ninimoon می باشد