معیدمعید، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

ninimoon

دس دسی

قربون دس دسی کردنت برم مامانی،معید جونم طی چند روز اخیر دس دسی هم به شیرین کاریات   اضافه شده گلم و اینکه با اون دستای کوچیت هر کی و هر چی رو که میخوای بیا بیا بیا می کنی ظهرا   هم که میام خونه مادرجون دنبالت فوری میپری تو بغلمو با همه بای بای میکنی       الهی من قربون خوابیدن قورباغه ایت برم خوابیدنتم که فیلمیه واسه خودش شبا اینقدر که سرو صورتت رو به اینور و اونور و بالش و پتو میمالی تا خوابت بگیره گاهی وقتا هم از خستگی و شیطونی زیاد نشسته میخوابی     راستی از اونجایی که دیگه دارم از کمردرد میمیرم اینقد که تو پی پی کردی و من بردم شستم بردیمت پیش دکی بازم طبق ...
24 آذر 1390

نامه 24

معید گلم امروز خونه ایم و تو الان خوابی منم از فرصت استفاده کردم و میخوام چند تا از عکسای جدیدتو آپلود کنم فقط امیدوارم که فوری بیدار نشی   ...
21 آذر 1390

شمارش معکوس

سلام جوجوی من از امروز شمارش معکوس واسه اومدنت شروع شده 37 روز دیگه باید بشمرم تا افتخار بدی بدنیا بیای وااااااااااااااای اینم چند تا عکس از سیسمونی معید خان   ...
16 آذر 1390

نامه نهم

روزای خوبیه مامانی مگه نه ؟هوای خوب بهاری من و معید جون بابایی به چه زندگی زیبایی اه همینجوری همینجوری شاعرم شدما. یادش بخیر مامانی پارسال این روزا چه حال و هوایی داشتم از یه طرف دنبال کارام بودم از طرف دیگه به فکر یه نی نی کوچولو  ولی فکرشم نمیکردم که توی همین روزا خدا تورو توی دلم میذاره مامان،قربونت برم الهی حالا که این شیرین بازیاتو میبینم باورم نمیشه یعنی من واقعاً مامان شدم آخه تو از کجا اومدی عجیجم. مامانی الان تو پیش مادرجونی و من دفتر دلم فوری واست تنگ شده زود زود زود میام ببخشید که تنهات میذارم عزیز دلم معید گلم قربونت برم شعر بابایی:(دست کوچولو     پا کوچولو    ...
5 آذر 1390

نامه ششم

این اولین پست سال 90 که دارم برات مینویسم معید مامان. عجیجم توی این چند روز تعطیلات حسابی بهمون خوش گذشت که همش با هم بودیم با هم لالا میکردیم ،بیدار میشدیم ، بیرون میرفتیم ... مامانی دیگه داری کم کم آقا میشی البته از روز چهلت به بعد یه کم اذیتتات بیشتر شده ولی در کل قابل تحمله . عزیزم روز نهم عید با هم رفتیم دکتر (شفیع زاده ،کلینیک حافظ) واسه خ البته نا گفته نمونه که مامانی دو سه روز مشغول تحقیقات میدانی بود تا بالاخره okداد. روز 12 فروردین واسه اولین بار یه مسافرت کوتاه داشتی به خارج شهر (لاهیجان)و واسه اولین بار رفتیم با هم زیارت (آقا سید جلال الدین اشرف آستانه )بابابیی بردت توی حرم و زیارت کردین بعدش شیرینی رو که نذر کرده بودیم پ...
5 آذر 1390

تحویل سال

امشب تحویل ساله ،؛سال 90 امیدوارم که این سال جدید واسه همه سال خوب و خوشی باشه و دنیایی بدون جنگ و آشوب و خونریزی داشته باشیم ،امیدوارم که امسال سال فرج آقا امام زمان (عج)باشه تا این همه کشت و کشتار و ظلم و جور و فساد ریشه کن بشه ،امیدوارم که امسال هم مثل سال 89 برامون سالی پر از موفقیت باشه  آخه هرچی اتفاق خوب بود توی سال 89 برام پیش اومد که مهمترینش هدیه ای بود که خدا جون بهم داد(معید)   خدایا زندگیمون (منو فرهاد) رو مثل قبل هر روز گرمتر و صمیمی تر کن . ***معید جونم عیدت مبارک مامانی*** *نوروز 1390 بر همه مبارک*     ...
5 آذر 1390

نامه سوم

امروز معید جونم 26 روزه شده اینقد توی این چند روز سرگرمش بودم که اصلاً وقت نکردم بیام اینورا آخه معید کم کم شیطونیا و ااذیتاش شروع شدن ،شب بیداریا ، گریه ها دل دردا.........شیر ریختنا ،توی خواب یه صداهایی از خودش در میاره شبیه اینکه داره زور میزنه!!!!!!!!!!!!!! دیروز بردیمش پیش دکترش وزنش کرد و گفت :4 کیلو شده و 200 گرمم بیشتر از حد نرمال اضافه کرده همه این بیقراریاشم بخاطر پر خوری باید مجبورش کنی هر 2.5ساعت شیر بخوره ولی خب کیه که دلش بیاد مگه میشه گریه هاشو طاقت آورد؟ امروز معید جونو آوردم خونه مامان اینا تا ظهر برم دنبالش و با هم بریم فرودگاه استقبال مادر جون ، پدر جون که دارن از مشهد میان. خلاصه این هفته و هفته بعد یعنی این...
5 آذر 1390

نامه اول

من اومدم!!!!!!!!!!!!!!!! امروز بعد 11 روز اومدم دفتر اومدم که بازم واسه معید جونم بنویسم.  خب معید جون ما هم بالاخره روز 20 بهمن 89 ،چهارشنبه ساعت 9/15 صبح چشای خوشگلشو به این دنیا باز کرد. مامانی اومدنت رو به این دنیا تبریک میگم ،دنیای قشنگیه امروز زیاد حالم خوب نیست بهتر که شدم بیشتر واست مینویسم   ...
5 آذر 1390

نامه 21

مامانی خیلی دیر کردم ببخشید دقیقاً20 روزه که چیزی واست ننوشتم ولی کلی اتفاق تو این چند روز افتاد 1 افزایش شیطنتهای آقا معید تا بدترین حد 2 افزایش بیقراریها و داد و بیدادها 3چارچنگولی رفتن با سرعت نور 4 گرفتن هر چی که دم دسته و سرپا ایستادن 5چندین بار با کله به میز و کمد و زمین خوردن 6مراقبت 9 ماهگی 7 آزمایش کم خونی پایان 9 ماهگی 8 خرید لباسا و کاپشن شلوار زمستونی وفیلم جنابعالی 9تولد مامانی 10رفتن من و بابایی به همایش(تهران)و مهمونی خونه مادر جون حالا بعد سر فرصت همه عکسای این چند روز رو برات میذارم جان جان من
2 آذر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ninimoon می باشد