معیدمعید، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

ninimoon

نامه چهارم

*** تولد یه ماهگیت مبارک عزیزم. *** معید جونم دیروز یه ماهه شد باورم نمیشه ،چقد رود گذشت فوری 30 روز از عمر جوجو کوچولوی ما سپری شد . قربونش برم دیروز سنگ تموم گذاشت ما هم خسته ،یه کمی هم خونه رو گردگیری کرده بودیم بیحال بیحال که بودیم معید جان هم ماشالا از ساعت 7 تا 11 شب یکسره کرده بود........   معید من، امسال واسه اولین بار عید و میبینی گلم ؟ وای خدایا چیزی نمونده دیگه فقط 9 روز ،اگه وروجکه اجازه بده شاید بتونم توی این چند روز کارای عقب افتاده رو انجام بدم......
30 آبان 1390

نامه 22

ای وای مامانی یادم رفت در مورد مراقبت 9 ماهگیت بگم قربونت برم که وزنت 8500 گرم و قدت 69 سانت شده پسرم دیگه بزرگ شده مرد شده ماشاالله فقط اگه این جیغارو کمترش کنی کلی خوشحالمون می کنی مامانی ، آخه چقد جیغ و داد الکی واقعاً گاهی وقتا نمیدونیم چی میخوای که اینقد دادای بیخود میزنی نمونش دیروز خونه مادر جون که دیگه اشکمو در آوردی ...
30 آبان 1390

نامه بیستم

عسل مامانی سلام میخوام از دیروز واست بنویسم که جمعه بود و ما خونه بودیم تو هم از صبح که ساعت 9.30 از خواب بیدار شدی تا غروب اصلاً نخوابیدی واقعاً اذیت میکردیا اصلاً نذاشتی مامانی کاراشو بکنه وروجک من همین که میذاشتمت پایین بسمت تلویزیون تو یه چشم به هم زدن میدیدم برگشتی مبل رو گرفتی سرپا وایستادی قربونت برم الهی غروبم با هم رفتیم انزلی کلی واست چیز میز خریدیم ولی تو همش جیغ و داد میزدی خانومای فروشنده از دستت اسیر بودن اینقد که نازت میکردن و تو واسشون میخندیدی میخواستن بخورنت مامانی واییییی خوب شد قورتت نداندن جوجو!!!!!!! شب که برگشتیم رفتیم خونه مادر جون کلی هم اونجا بازی کردی (بدو بدو بدو     اومدمااااا...
7 آبان 1390

نامه نوزدهم

دیروز عصر منو معید خونه بودیم  نرفتیم دفتر ،چون که معید گلم حموم کرده بود و هوا هم یه کم سرد بود گفتم خونه باشیم بهتره اتفاقاً از شانس خوبمون از مرکز آمار اومدن واسه سر شماری و با صدای زنگشون معید جونم بیدار شد مجبور شدیم دونفری مشارکت کنیم قربونش برم کلی واسه خانوما خندید راستی عزیز دلم بعد چند روز اددد ددد گفتن و ننننه نننه گفتن بالاخره امروز صبح یه ماماما جانانه گفت و دل مامانی رو حسابی برد امروزم طبق معمول همیشه ساعت 8 بیدار شدمو کم کم شروع کردم به حاضر شد تو اتاق خودمون بودم که یهو دیدم صدای دددددد اومد دوویدم اومدم تو هال دیدم هندونه من مثل پیشی رو شکمش وایستاده و منو نگاه میکنه چشای خوشگلش تو تاریکی برق میزد برقارو روشن ...
4 آبان 1390

نامه هجدهم

روزاولا !!!!!!!!!!!!!!! تا حال نشنیده بودم چنین چیزی !!! هفته ای که گذشت واقعاً بد بود معید جان من مریض شده بود اونم از نوع تب بالا، دیگه مارو کشت از ترس بخدا.تب شدید معید غروبا شروع میشد و تا سه روز هم ادامه داشت دو بارم رفتیم دکتر ولی با وجود مصرف دارو بازم خوب نمیشد درجه تب که میذاشتم 39-40 بود من میمردم ولی هیچ علائمی از سرما خوردگی یا سرفه و آبریزش نداشت خلاصه بعد کلی ازمایش و مصرف دارو دکتر گفت خدا شکر عفونت ادرار نسیت نگران نباش تا فردا تبش قطع میشه بعد بدنش جوشای قرمز میزنه که دقیقاً دیروز غروب همینطورم شد حمومش که کردم عین لبو شده بود عسل مامان .به دکترش که زنگیدم گفت همون تشخیص خودمون (روزولا) یا تب سه روزه بود و این قر...
2 آبان 1390

نامه هفدهم

معید جونم عزیزکم هفته ای که گذشت خیلی روزای بدی داشتم خیلی خسته ایم منو بابایی واقعاً احتیاج به یه مسافرت داریم. مامانی 4 روز پیش اولین سرمای عمرتو خوردی خیلی حالت بد شده بود بردیمت پیش دکترت گفت ویروسیه نگران نباشید 3،4 روزه خوب میشه ولی شبش خیلی تب کردی فرداش دوباره رفتیم پیش دکی و ....... راستی یادم رفت بگم که دلیل اصلی تب کردنت 2 تا دندون جدید دیگه بودن که از بالا سرشونو در آوردن الهی قربون دندونات برم مامانی   6 تایی یا هی هی معید گلم که از 6 ماهگی تقریباً با کمک مینشستی حالا دیگه تنهایی میشینی نی نی آها یادم اومد وزنتم توی پایان 7 ماهگی 7700 گرم شده جوجو ...
31 شهريور 1390

نامه شانزدهم

عسل مامانی بازم دندون دار شد معید مامان دقیقاً آخر هر فصل 2 تا مروارید به مامانی هدیه میدی قربونت برم الهی  20 خرداد بود که درست پایان 4 ماهگی 2 تا دندون پایینیت جوونه زد حالا هم 20 شهریور درست روزی که 7 ماهگیت تموم شد دیدیم دوباره 2 تا دندون پایین درآوردی گلم یعنی حالا شد 4 تا ولی هر 4 تا پایینننن ...
24 شهريور 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ninimoon می باشد