معیدمعید، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

ninimoon

یه روز نااااب

امروز موفق شدم به بهانه ای که حالا توضیحش میدم و خیلی هم برام جالب بود بیام نت و به این همه غیبت و تنبلی پایان بدم . ما اومدیم .... آخه واقعاً دلیل اینکه نمیتونم بیام و زود به زود از خاطرات پسرکوچولو بنویسم( البته بعد از مشغله)اینه که به حدی حرکات و حرفا و کارایی که انجام میده زیاد و متنوع شدن اصلاً یادم میره که از کدومش بگم و بنویسم همین حالا هم دقیقاً همین مشکلو دارم فقط چیزی که باعث شد دیروز ما تبدیل به یه روز ناب بشه این بود که :در طول این 1 سال و 10ماه و 2 روزی که گذشت این تنها روزی بود که ...(ببخشیدا عذر میخوام )معید جان کل روز روز رو پی پی نکرد آخه از بچه ای که رکورد روزی 12 بار رو هم تجربه کرده این واقعاً عجیبه !!  نیست...
23 آذر 1391

بلبل زبونی

پسر گلم ... حالا که پا گذاشتی توی 21ماهگی کلاً رفتارات تغییر کرده بلبل زبونیات بیشتر و بیشتر شده و از همه مهمتر شیطنتااااااااااااااااااات که دیگه هر چی بگم کم گفتم ،عزیز کم شیطونیا و اذیت کردنات واقعاً واقعاً توی دور و بریامون بی سابقه است ولی نمیدونم چرا هیچ کس (البته نه همه)نمیخوان قبول کنن که تو مثل بقیه بچه ها نیستی حالا از هر نظر از همه مهمتر ناآرومی و اذیتت توی ماشین و بیرون و خرید و فروشگاه و..... بخدا مامانی دیگه گاهی وقتا من و بابایی واقعاً کم میاریم هرگز هوس بیرون رفتن نمیکنیم (که البته همینم شده یه سوژه در بین دوستان عزیز،که مسخره مون میکنن و میگن رو اینا نباید حساب کرد چون اهل بیرون اومدن نیستن )ولی خداییش اینجوری نیست اگه بو...
6 آبان 1391

آنچه گذشت...

عزیز دل مامان عشق و نفس مامان معید گلم سلام     و به قول خودت    ( دیام) من و معید جون برگشتیم با یه عالمه خاطره و عکس خوب و قشنگ از تابستون مامانی عکسات خیلی زیاد بودن که بدلیل ضیغ (ذیغ) وقت چندتایی رو از شون انتخاب کردم که بذارم تو وبت ایشالا بزرگ که شدی همشونو توی آلبوم عکسای 18 و 19 ماهگی میتونی دونه دونه ببینی و خودم برات خاطرات هر عکس رو تعریف کنم . قربون این وروجک بازیای جدیدت برم که دیگه مردی شدی واسه خودت اذیت کردنات تا حدودی کم شده البته نه همیشه ولی تا دلت بخواد شیطونیات زیاد شده طوری که تموم دور و بریامون اذعان میکنن که هزار ماشالا معید جان یه چیز دیگه ست.   خدا خودش بخیر کنه...
16 مهر 1391

شیرین زبونی

من اومدم سلام عزیز دل مامان ،منو ببخش که همش تنبلی می کنم و دیر به دیر برات مینویسم ولی باور کن دلم میخواد از کارا و شیرین زبونیای هر روزت بگم و بنویسم ام  ولی.......  وقت !!!!!!!!!!امان از مشغله !!!!!!!! عزیز دلم وای که اینروزا چقدر قشنگن با بودن تو رنگ و بوی زندگی من و بابایی جون کلاً تغییر کرده علیرغم اینکه از خیلی جهات محدودمون کردی مثلاً بیرون رفتن و خرید کردن و یه مسافرت هر چند کوتاه چون به حدی تو ماشین شیطنت میکنی که از کاری که کردیم پشیمون میشیم و هفته به هفته هم هوس بیرون رفتن نمیکنیم چون اگه تو صندلیت بذاریمت گریه میکنی و میخوای بیای جلو توی بغل من وقتی هم اومدی دیگه یه چیز سالم تو ماشین نمیمونه از ولوم ضبط و دک...
24 تير 1391

دوچرخه

عزیز دلم قربونش برم مدتی بود که علاقه زیادی به دوچرخه پیدا کرده بودی تا جاییکه وقتی وارد پارکینگ میشدیم گیر میدادی که الا و بلا باید یکی از اون سه تا دوچرخه ای که مال بچه های همسایه بود رو سوار شی و من اجازه نمیدادم غافل از اینکه روزایی که خونه مادرجون (بابایی) (روزهای زوج) میری شما از دوچرخه همسایه پایینی شون استفاده غیر مجاز میکنی و آقاجونی شمارو تو پارکینگیشون دور میزنه خلاصه تصمیم گرفتیم واست یه دوچرخه اونم از این کوچیکا که بتونی تو خونه دور بزنی و پاهای کوچیکت به رکاب برسه  بخریم ولییییییی به محض اینکه پامون رو گذاشتیم توی دوچرخه فروشی(سندباد)بازم طبق معمول هر سه تاییمون یعنی من و شما و بابایی جون جوگیر شدیم و...... نتیج...
21 خرداد 1391

طلسم شکست

سلام معید من اومدم   معید گلم ، عزیز دلم ،قربونت برم بالاخره بعد از کلی کش و قوس و گرفتاری و اصرار اطرافیان و کسب اجازه از محضر بابایی و رضایت صرفاً لفظی دایی مختار مبنی بر کوتاه کردن موهای شما ما موفق شدیم صبح روز جمعه مورخ 1391/02/29 ساعت 10 صبح شما رو به آرایشگاه ببریمممممممممم و موهای نازتو کوتاه کنیم البته بابایی که تا اون روز حتی حرف کوتاه کردن موهاتو نمیشد پیشش زد و همش میگفت موهای پسرم با یه سشوار ملایم و از دور صاف صاف میشه!! وقتی رفتیم توی آرایشگاه(منوچهر)و ؟آقاهه گفت که معمولاً برای اولین بار موهای بچه ها رو از ته کوتاه میکنن ، آقای پدر هم جوگیر شدن و دیدم هی از توی آینه بهم چشمک میزنه که باشه از ته بزنیم تو دلم گفت...
21 خرداد 1391

عکس

اینم از عکسای روز عید مینی مینی که قولش رو داده بودم ، از روز 13 بدر هم به دلیل فراموشی مامانی و جا گذاشتن دوربین عکسی منتشر نخواهد شد ( با عرض پوزش )   شاهکار قرن مامانی عکس معید جان در آینه سفره هفت سین معید جان در حال خوردن حاجی فیروز سفره هفت سین   معید جان با لباس عید در حال شمردن عیدیا   1391/01/28 دوشنبه ...
4 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ninimoon می باشد