معیدمعید، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

ninimoon

نننننننننننهههههههههههه

1391/11/21 12:14
نویسنده : مامان لاله
379 بازدید
اشتراک گذاری

این سوژه جدید معید جونه همش ورد زبونشه هر چی ازش میپرسیم در صورت موافق بودن هم میگه (نه) وای که چقد میچسبه گاهی وقتا!!!!!!!

معید:آپ    آپ   آپ

مامانی :آب میخوای؟؟؟؟؟

معید:ننننننننننههههههههه

یا اینکه

معید:کلید میکنه مهنا  علیزا (علیرضا)   باااسا (پارسا)   عسانه (حسانه)

مامانی :دوستشون داری این بچه ها رو ؟؟  بیان باهاشون بازی کنی؟؟

معید :ننننننننههههههههه

ای آدم حرصش میگیره!!!!

معیدی اینروزا خیلی بلا شدی هم شیطونیات هم حرف زدنات ،خیلی خوشگل حرف میزنی عزیزم خیلی دامنه لغتت زیاد شده اینقده کلمات جدید میگی که آدم دلش میخواد مثل آبنبات قورتت بده جوجو!!

یه خبر جدید دیگه اینکه اینروزا خوره بادکنک پیدا کردی هرروز 5 تایی رو نترکونی روزت شب نمیشه عسلکم.

بقول خودت : باتوعت    باتوعت   باتوعت   ..............................

یعنی عاشقشی  اینقده دوستشون داری که نگو

 

 

 

معیدی جونی چند روز پیش با خاله یاسی و پارسا کوچولو رفتیم پارک فردوس ما اولین بارمون بود اونجا میرفتیم ولی پارسا و خاله سابقه دار بودن! خیلی بهتون خوش گذشت جوبولوی من

خدا روشکر اونروز خیلی امیدوار شدم چون خیلی اون محیط بچه گونه رو دوست داشتی و احتمالاً میتونی با محیط مهد هم کنار بیای عزیز دلم

این پارسا جونه


معید گلم چند وقته که کلاً عاشق مشارکتی یعنی توی هرکاری مخصوصاً جارو برقی و بخصوص شارژی هر جای خونه که یه آشغال کوچولو پیدا میکنی بدو بدو میای ازم جارو شارژی میخوای قربونت برم که اینقدر کمک مامانی هستی.

خوش اخلاق من،اگه که تو بد اخلاق بودی و صبحها با گریه و زاری و بداخلاقی از خواب پا میشدی مامانی فاتحش خونده بود ولی قربون چشای نازت بشم که بمحض بیدار شدن خوش اخلاقی و این واسه من بزرگترین کمکمه که بتونم لباساتو بپوشونم و حاضر شیم که بریم بیرون

معید گلم عزیز دلم،مامان لاله اونقدرا هم قدر ناشناس نست که فقط از شیطنتا و اذیتهات بگه و خوبیهاتو به زبون نیاره شما خیلی خوبیها داری که من واقعاً از بابتشون ازت ممنونم .

همینکه دو سال با همه کم و کاستیها و زود بیداریها کنار اومدی تا من بتونم به موقع به دفتر برسم و بابت همه چیزای دیگه و از همه مهمتر عشق بزرگ مادری که بهم هدیه کردی هزاران هزار بار اول از خداجون  مهربون و بعد از خودت ممنونم.

راستی یادم رفت بگم شب تولدت رفته بودیم آتلیه ساعت 7 غروب قرارمون بود عجب روزی بود واقعاً یعنی دیگه یه جوری شده بودی که من و بابایی دهنمون وا مونده بود آخه تا حالا دیگه اونجوری ندیده بودیمت کلاً همه چی رو بهم ریختی اصلاً کارایی کردی که قابل توصیف نیست بخدا نمیدونم چت شده بود اینقدر شنگول بودی روی مبلا موتورسواری میکردی برقارو روشن خاموش و جیغ و داد و سرخوردن کف زمین و.... و در نهایت...

بله خرابکاری و بردن دستشویی و پوشک گرفتن و ....بقیه ماجرا این دیگه یعنی نوبری بودا!!!!!!!!

خلاصه مردیم و زنده شدیم تا ساعت 9 شب تونستن 10تایی عکس مفید ازت بگیرن واااااااای

 

 

ولی با تمام این اوصاف

معید عزیزم واقعاً واقعاً عاشقتیم هم من و هم بابایی جون و همه تلاشمونو واسه آینده ات میکنیم .

شنبه 1391/11/21

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ninimoon می باشد