تولد سه سالگی
معید عزیزم، عشقم نفس مامان
منو ببخش که بخاطر مشغله زیاد نتونستم زود به زود بیام و برات بنویسم
از روزای قشنگ با تو بودن و عاشقانه هام با تو
معید عزیزم سه سال به همین زودی سه سال از اومدنت گذشت و تمام این روزها من خدارو رو بخاطر داشتنت شکر میکنم هروقت که معصومانه خوابیدی نگاهت میکنم و هزار بار خدارو شکر میکنم که منو لایق دونست و فرشته زیبا و پاکی رو بهم هدیه کردولی گاهی وقتا که خیلی اذیتمون میکنی و من عصبانی میشم و بی اختیار سرت داد میکشم فوری پشیمون میشم و توی دلم غصه میخورم که کنترل خودمو از دست دادمو دعوات کردم مخصوصا که وقتی ناراحتیمو میبینی و هی پشت هم با زبون بچه گونه میگی:"دیگه نمیکنم ... دیگه نمیکنم"...(دیده نمیکنم)
الهی من قربون اون حرف زدنات بشم که اینقدر شیرین زبون شدی
عزیز دل مامانی فوری فوری یه سال از مهدکودک رفتنت هم گذشت ..و خداروشکر واقعا راضی بودم هم از مهد کودک و هم از آقایی خودت که چقدر با من همکاری کردی نفسممممممممم
تولد سه سالگی هم با یه جمع خودمونی و خونوادگی خیلی خوب و صمیمانه برگزار شد و تو اون شب خیلی ذوق کردی و بهت چسبید.
تولد سه سالگیت مبارک گل پسرم
ایشالا که همیشه همیشه سالم و خوشبخت باشی و لبت خندون و دلت شاد
همیشه باشی و باشی معید مامان
من و بابایی فرهاد عاشقتیم 1392/12/19 ساعت 11 صبح