معیدمعید، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

ninimoon

فوری دلم گرفت...

1391/10/2 9:26
نویسنده : مامان لاله
332 بازدید
اشتراک گذاری

روز چهارشنبه بود 29 آذر ماه غروبی که باباش از دفتر اومد من و معیدی حاضر شدیم و باهم رفتیم بیرون یه دوری زدیم خرید کردیم و برگشتیم خونه ساعت 20:30بود قبل اینکه شام رو آماده کنم یهو یه حسی  که نمیدونم چی بود بهم گفت که حالا وقتشه ...

وقتشه که دیگه معیدی رو از شیر بگیرمش (آخه یهو یاد کیمیا جون یکی از دوستای وبلاگی معید افتادم که مامانش 2 روز پیشش همین کارو کرده بود)همینم باعث شد تو تصمیممم مصر تر بشم به بابایی گفتم چسب زخم داریم گفت آره در عرض یه دقیقه رفتم و چسب بریدم و زدم و...

همینکه از اتاق اومدم بیرون و نشستم معید جان اومد...  ججججججججججججییییییی جججججججججججججی

منم فوری نشونش دادم و گفتم ببین مامانی جیز شده حالا معید و میگی کپ کرد بچم با انگشت کوچولوش نشون داد یعنی اونیکی وقتی اونیکی رو هم دید حالا زل زده تو چشام همینجوری خیره شده آخ الهی من واسه اون برق چشات بمیرم مامانی که هیچوقت یادم نمیره

بعدشم فوری منو دو بار بوسیدی و رفتی سراغ دوچرخه بعد یه 10دقیقه دوباره برگشتی و بازم همون مراحل انجام شد تااااا وقت خواب که دیگه اول بدبختیم بود بابایی یه شیشه شیر عسل برات آماده کرد و خوردی و گرفتی یقه منو منم که دم به خواب زده بودم و اینقد که بوسم کردی سر و مو صورت و دستامو که الهی فدات بشم بعدش هی میرفتی بابایی رو میبوسیدی و دوباره میومدی سراغ من و بعد حدود نیم ساعت دیدم که عشقم نفسم خواب خوابه!!!!!!!!!!!!!!

فرداشو جمعه هم همینطور گذشت تا امروز که شنبه است و جیگر من سه روزه که شیر مامانی رو نخورده و من یه حس غریبی دارم یه جورایی مثل اینکه اعتیاد پیدا کردم و الان دارم ترک میکنمش هی وسوسه میشم که بغلش کنم و بهش شیر بدم و همش دلم تنگ میشه واسه اون لحظه ولی هی سعی می کنم که به خودم مسلط بشم تا بالاخره تونسته باشم عزیز دلمو توی پایان 22 ماهگی البته یه هفته هم بیشتر از شیر بگیرم.

البته بگم که تجربه خیلی قشنگی بود که برای اولین و آخرین بار تو

 

تمام طول عمرم  داشتم و حسابی ازش لذت بردم .

 

فقط الان نمیدونم با این دلتنگیه چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان معید
3 دی 91 2:52
آخی...چه طفلکی بود.یه آن قیافش اومد جلوی چشمام.
خسته نباشی واقعا...دلتنگ چی عزیزم..راحت شدی..
حالا اگه خیلی دوست داری خوب یه دونه دیگه بیار




ممنون که به ما سر میزنید از بابت راهنمایی جالبتونم ممنونم خوشمان آمد!!
میترا
12 دی 91 13:27
وااااااااااااااای معید اگه بفهمه از من الگو گرفتین با من قهر میکنه. واقعا کارِ سختیه. برای مادر بیشتر سخته. منم هنوز وسوسه میشم بهش شیر بدم. موفق باشی


میترای عزیز واقعاً اون روز که وب کیمیا جون رو خوندم برام یه جرقه شد همش فکر میکردم این کار خیلی مکافات داره ولی واقعاً نوشته هاتون بهم روحیه داد که سریعاً اقدام کنم (یه بووووس از لپای خوشگل کیمیاجون یادتون نره )
مامان گلی
12 دی 91 18:00
سلام مامان لاله جون من مامان گلی کیمیا جون هستم .امروز میترا خونه مابود وگفت که شما توی وبلاگش نظر گذاشتین وبه من هم لطف داشتین
من همانطور که به متیرا گفتم اینقدر این فرشته های کوچولو تجربه های شیرین برای شما بجامیزارند که خاطرات گذشته هاشون کمرنگ میشن .چون هیچ وقت خاطرات این فرشته ها از روح وروان مادرها پاک نمیشه فقط خاطرات جدید جای آنهارامیگیرند.کیمیا که اصلا برای شیرگرفتن اذیت نشد .مارااذیت نکرد .انشالله معید عزیزهم اذیت نشه ولی سعی کن بالیوان یا نی بهش شیربدین چون بازگرفتن شیشه مکافاتی داره وفک بچه را ازحالت عادی درمیاره




سلام ممنون از راهنمایی های خوبتون مامان گلی مهربون
از دست پخت های خوشگلتون هم داریم ایده میگیریم امشب میخوام کیک مرغ درست کنم

آرزو مامان آرش
28 دی 91 11:35
سلام لاله جان خوبی؟ ماشاءالله به معید گل. خیلی نازه خدا حفظش کنه. مبارکش باشه. این حسی است که همه مامانها تجربه اش میکنند. وقتی داشتم این پست را میخوندم دقیقاً یاد خودم و آرش افتادم. امیدوارم که همیشه سلامت باشید.
ودیعه
28 دی 91 18:27
سلام چه گل پسر نازی خدانگهدارش باشه همیشه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ninimoon می باشد