دوشنبه
رفتم دنبال کارای تشکیل پرونده و.......
خدا رو شکر فعلاً که همه چیز مرتبه ،قرار شد پس فردا ساعت 7 صبح بیمارستان باشم معید جون امروز که خاله پریسا (ز)اسمتو ازم پرسید خیلی خوشش اومد کلی تعریف کرد کارامو هم جفت و جور کرد اتاق ویژه هم رزروو کردم که حسابی با هم راحت باشیم که بابایی هم خواست پیشمون شب تا صبح وایسته،هورا!!!!!!!!!
مامانی امشب دیگه کیفتو جمع و جور میکنم فردا عصر هم یه کم به خودم میرسم دیگه دفتر نمیام البته دلم میخواد بیام ولی خب مردم چی میگن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
معید جون نمیدونی چقد هوا خوب و آفتابیه عین بهار میمونه .
امروز غروبم عکسامون حاضره باید بریم آتلیه بگیریم
وروجک من فقط یه فردا مونده ها !!!!!پس فردا دیگه چشای خوشگلتو به این دنیا باز میکنی که ایشالا هزار سال خوشبخت و سلامت باشی و باشی وباشی...
مامانی این دو روزم مراقب خودمون باشیم هوامو داشته باش ،هواتو دارم دوستت دارم بوس بوس بوس....
بابایی دیگه از خوشحالی داره بال در میاره ، تابلوی که خیلی ذوق زده است.خدایا خودت کمکمون کن .
(ممنون خداجون مهربون ::از طرف معید کوچولو)